این نظریه به شکل گیری افکار عمومی در رابطه با موضوعات مهم جامعه می پردازد. طبق این نظریه عده ای از افراد جامعه احساس می کنند نظرات و عقایدشان از نظر تعداد در اقلیت قرار دارد و اکثریت افراد جامعه نظراتشان خلاف نظرتات آنها می باشد که البته ممکن است این تصور اشتباه باشد. این گروه از جامعه ترجیح می دهند سکوت اختیار کنند و هر چقدر اقلیت بیشتر سکوت کنند، مردم احساس می کنند که دیدگاه خاص و متفاوت ارائه نشده است و لذا مارپیچ سکوت تشدید می یابد.
رسانهها با قدرت زیادی که دارند میتوانند افراد جامعه را تخت تاثیر قرار دهند و سر رشته افکار را به دست بگیرند. اما اگر افراد جامعه به آنها علاقهای نداشته باشند و تحت تاثیر قرارد نگیرند و در عقایدشان تغییری ایجاد نشود،باز هم رسانه ها میتوانند آنها را به سکوت کردن سوق دهند.
طبق این نظریه افکار عمومی فقط مربوط به دولت و حکومت نمی باشد، بلکه می تواند عامل فشار بر افراد جامعه برای همرنگ شدن با دیگران باشد.ریشه ی نظریه ی مارپیچ سکوت این است که مردم به شدت از انزوا هراس دارند. اکثر مردم از ترسِ انزوا بر ضد قضاوت ها و اعتقادات شخصی خود عمل می کنند.(مانند انجام کاری که به آن تمایل ندارند ولی برای همرنگی با اکثریت دست به آن کارمیزنندمانندحجاب)اگر فضای عقیده اکثریت برخلاف عقیده شخص باشد، شخص نهایتا مجبور به سکوت می شود.
این نظریه بر این اعتقاد است که حاکمان و صاحبان رسانه ها با حذف تدریجی مخالفان خود میتوانند هر روز تعداد بیشتری را به جمع خاموشان جامعه اضافه کنند.
رسانه های جمعی بر درک و ارزیابی مردم از فضای فکری جامعه اثر می گذارند، زیرا مردم معمولاً نتایج نظرسنجی ها یا مصاحبه های خبری با فعالان سیاسی و اجتماعی را از رسانه ها دریافت می کنند.
محتوای رسانه های جمعی را اغلب انعکاس سازگاری یا سطح بالای توافق درباره مسائل و موضوعات است.
طی این فرایند مردم بیشتر به آن چه دیگران به صورت عمومی بیان می کنند، اتکا و اعتماد می کنند تا به آن چه واقعاً فکر می کنند درست است.
مارپیچ سکوت نظریه ای در چارچوب بحث کلی شکل گیری افکار عمومی است.
- ۰۲/۰۲/۰۱